عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 14 مهر 1393
بازدید : 488
نویسنده : آوا فتوحی

توضیحی درباره کتاب جدار شیشه ای
گفتگو با عبدالعلی دست غیب

بیشتر کسانی که علاقه مند با ادبیات فارسی هستند نام عبدالعلی دست¬غیب را شنیده¬اند. او سال¬ها دست از نقد و نوشتن از شعرها و داستان¬های شاعران و نویسندگان برنداشت تا در این کار در فهرست پیش کسوتان جای گرفت. سید عبدالعلی دست‌غیب در ۱۶ آبان ۱۳۱۰ خورشیدی در شیراز به دنیا آمد تحصیلات ابتدایی و دوره¬ی اول متوسطه را در فیروزآباد و جهرم گذراند. سپس وارد دانشسرای مقدماتی شیراز شد و پس از فراغت از تحصیل، به تدریس در دبستان‌های کازرون و نورآباد ممسنی پرداخت. وی پس از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به دلیل فعالیت سیاسی بازداشت شد و یک سال را در زندان شیراز گذراند. دست‌غیب پس از آزادی از زندان، به علت ممنوعیت از مشاغل دولتی به کار در دفتر اسناد رسمی و روزنامه‌های محلی شیراز پرداخت و مدت سه سال نیز کارمند غیررسمی اداره بهداشت بود. از دست‌غیب بیش از ۵۰ عنوان کتاب ترجمه و تألیف و نقد وجود دارد. دست‌غیب در سال ۱۳۷۴ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی به عنوان منتقد نمونه برگزیده شد و لوح سپاس خدمات فرهنگی دریافت کرد. همچنین، در سال ۱۳۸۲ طی مراسمی در صدا و سیما، دست‌غیب به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته شد و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه گردید.
این بار پس از گذشت بیش از 80 سال از عمر پر بار او رایحه مظفریان و فیض شریفی پای صحبت های این اندیشمند نشسته¬اند که محصول نزدیک به چهل نشست کتابی است با عنوان "جدار شیشه¬ای" که کمتر از یک هفته است توسط نشر H&S در خارج از ایران منتشر شده است. پیش از این کتاب هیچ کتاب دیگری از عبدالعلی دست¬غیب در خارج از ایران به چاپ نرسیده بود.
رایحه مظفریان در مقدمه کتاب می¬نویسد: " انتخاب عنوانی برای نوشتن از ویژگی¬های مقامی به بزرگی استاد عبدالعلی دست¬غیب بسیار دشوار بود اما آشنایی با ایشان فرصتی را به من داد تا بیش¬تر به جزییات زندگی او سرک بکشم و با مسائل روزمره¬اش آشنا شوم. تصمیم گرفتم از ترکیب نام ایشان در کنار تلاش چند ساله او در پرورش شاگردان و ترویج علم و فلسفه استفاده کنم. او مردی است با دستانی بلند در دوره¬ای از تاریخ زندگی ما (ایرانیان) که فلسفه و علم کمرنگ شده است. در نتیجه هیچ عنوانی را بهتر از این نیافتم؛ "دستِ غیبی چون چراغ".
رایحه مظفریان در ادامه توضیح می¬دهد که: "پیش از این نیز کتابی از زندگی استاد دست¬غیب توسط نشر ثالث در مجموعه "تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران" به چاپ رسیده بود اما نوشتن این کتاب با تمام کتاب¬هایی از این دست بسیار متفاوت است چرا که عده¬ی بسیاری در این گفتگوها شرکت کرده¬اند. این کتاب به معنای واقعی روحیه و منش و رفتار آقای دست¬غیب را نشان می¬دهد. عده¬ای از دوستان به دلیل عدم آشنایی کامل با ویژگی¬های رفتاری او مخالف جمع آوری این کتاب بودند اما برای من که ساعت¬ها پای صحبت¬های او نشسته بودم این موضوع به اثبات رسیده بود که دست¬غیب به معنای تمام کلمه "سقراطی" است. اگر با موضوع مطرح شده در جلسه نیز موافق بود اما باب مخالفت را باز می¬کرد تا بتواند در این زمینه بیشتر شرکت کنندگان را به اندیشیدن تشویق کند و در اکثر مواقع این سوء تفاهم پیش می¬آمد که این مرد اندیشه¬هایی دارد که تاریخ مصرف آن¬ها گذشته است. اما در طول این چند سال عبدالعلی دست غیب به من ثابت کرد که دروازه¬های طلایی همیشه رو به روی بودند و هستند".
با وجود این که پیش از این کتاب¬هایی از این دست با ابراهیم گلستان یا نجف دریابندری تدوین شده بود اما شاید یکی از ویژگی¬های جالب این کتاب و تفاوتش با سایر کتاب¬هایی از این دست آن باشد که در خلال مباحث فلسفی و ادبی که به صورت جمعی برای شرکت کنندگان توضیح داده شده است، در برخی موارد خاطرات زندگی دست¬غیب نیز ورق می¬خورد.
یکی دیگر از چهره¬های شاخص این مجموعه فیض شریفی است. او که در همراهی و انتخاب عناوین هر مبحث نقشی اساسی داشته است در مقدمه خود در ابتدای کتاب جدار شیشه¬ای می¬نویسد: " شاعران و نویسندگان، طبع ظریف و دل¬نازکی دارند اگر هزار جا تمجیدشان کنی و در جای دیگر مچ¬شان را بگیری، شمشیر می¬کشند. دست¬غیب بسیاری را از زمین بلند کرده و بال و پر داده است. خیلی¬ها را نقد کرده، گاهی تند و زمانی هم تیغه نقد خویش را کند کرده است که از سر مهر بوده و برای تشویق دیگران. حتا نقدهای کوبنده او باعث شهرت شاعران و نویسندگان تازه به دوران رسیده هم شده است. نقدهای او شامل حالِ شاعران شعر سپید و پست مدرن هم شده است. شاعران و نویسندگانی که از فرط درماندگی اکنون نقد هم می¬نویسند و با غمزه¬های شتری خود نشان می¬دهند که او را قبول ندارند. این¬هایی که اگر یک من ارزن رویشان بریزی یکی¬اش پایین نمی¬آید. نمی¬دانند که آن کسی که باعث شهرت و تثبیت نیما شد که او را بیش¬تر به چالش و نقد کشید. نیما از نظریه¬ها و شعرهای خود کوتاه نمی¬آمد. بعضی¬ها هم دلخورند که چرا دست¬غیب خیلی¬ها را نقد کرده و آثار آن¬ها را روی زمین گذاشته است. چشم آنان به دست اوست، در حالی که اگر باد و بروت و افاده¬ای دارند باید آن را در اثر خود نشان دهند. آن وقت منتقد مؤمن هم منت آنان را می¬کشد. منتقد و جامعه شناس و حتا فیلسوف پشت سر شاعر و نویسنده حرکت می¬کنند در صورتی که امثال دست¬غیب اگر بخواهند شعر و مطلبی را نقد کنند، قادر هستند از دریچه¬ای وارد شوند که خالق را به خاک سیاه بنشانند و اثرشان را از چشم مردم بیندازند. دست¬غیب نویسنده رند و دست و دل بازی هم هست. تمام شعر و داستان و سیاست دنیا مثل موم در چنگال اوست. سر سفره پدرش نان خورده و به طور قطع کمتر بر اساس روابط تن به سازش می¬دهد...".
زیباترین عنوان مقدمه در این مجموعه را خود استاد عبدالعلی دست¬غیب برگزیده است که به حق هدف و علت شکل گیری این مجموعه را بیان می¬کند: " پس از پایان یافتن گفت و گوها- روزهای یکشنبه و چهارشنبه (در بعد از ظهرها)... شورها و هیجان¬ها اندکی فرو نشست. حرف¬هایمان را زده و شنیده بودیم و بر حسب معمول کار به مکرر گویی رسید و دلیلی نداشت که به ثبت "وقایع" بپردازیم. مدتی راحت باش دادیم تا آن شور و حال نخستین و آن تشنگی آغازین جستجو تجدید شود و پایانی باشد برای آغازی دیگر. البته گردهم¬آیی ما پایان نیافت و هنوز نیز هفته¬ای دو بار یکدیگر را می¬بینیم و به طور گذرا خوانده¬ها، دیده¬ها و شنیده¬های خود را در طَبَق اخلاص می¬گذاریم و ارائه می¬دهیم (به اصطلاح عامیانه "رو می¬کنیم"). امّا در پی ثبت و ضبط آن¬ها نیستیم تا روزی برسد که دگر بار قطره¬های تجربه¬ از دریا برخیزند، به صورت ابرهای اشباع شده در آیند و طالع اگر مدد کند، هم چون باران بهاری فرو ریختن بیاغازند. هر چند که این ابر باران زای ممکن است باغی را سیراب کند یا به چند نهال طراوتی ببخشد. باری ما گروه مشتاق و جستجوگر با همه¬ی کوچکی، سخن آن شاعر و فیلسوف بزرگ آلمانی را فراموش نمی¬کنیم که در همین مقام گفته است:
"اگر می¬خواهید سخن گویید مدتی خاموش باشید
و اگر می¬خواهید مانند باران ببارید زمانی ابر شوید""



:: برچسب‌ها: دست غیب , جدار شیشه ای , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com